حامی

 
 

دیگــَـر ﻧﻤ ﮯگویــَـم ﮔﺸﺘ ـَــﻢ

 


ﻧﺒــــﻮﺩ , ﻧﮕﺮﺩ , نیست!

 


ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺻآﺩﻗآنهـ بگویـــَـم

 



ﮔﺸﺘــ!ـــﻢ! ﺍتفـــاﻗـﺎ" ﺑــــﻮﺩ !

 


ﻓﻘﻂ ﻣـآﻝ ِ مــَن ﻧـــَﺒﻮﺩ !!

تماس با ما


چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود
نمیدونم با کی رفته، شاید تنها سفر کرده
هنوز هیچ چیزی معلموم نیست، شاید دوباره برگرده
حالا موندم با تنهایی، شبا گریه و بیداری
فقط یک گوشه میشینم ندارم حس هیچ کاری
هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم
بهم میگفت دوسم داره، گذاشت و رفت و جا خوردم
مثل یه آدم گیجم، به یه نقطه شدم خیره
ازم دلخور نبود اما، چرا نگفت داره میره
چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود


تماس با ما


تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،


تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد


توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.


تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم،


انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!


همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت،دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت


یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!


آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد


دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد


من پر از درد بودم و خسته ،اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد


تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم!


بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد


هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟


هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی،


آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی!


نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام


تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام!


تماس با ما


از همه گذشتم به خاطر تو ، چشمهایم را بر روی همه بستم

به عشق چشمهای تو

دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو

گفتم حالا که عهدی بستم و عهدی با من بستی ، وفادار بمانم

و عشقم را به تو ثابت کنم

گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که

مرا دوست داری تا نفس دارم با تو بمانم

روزها گذشت… روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت

من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!

درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهای خواب ،

عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و

همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!

روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است ،

قلبت مال من نیست و در کمین بیچاره ای دیگر است ،

قلبت شلوغ شده و زندگی ات تباه ، نمیدانم چرا تو آمدی

و مرا شکستی ، من که نکرده بودم گناه!

تو لایقم نبودی ، حالا دیگر بی ارزشتر از آنی که حتی لحظه ای به تو فکر کنم ،

برو که نمیخواهم فکرم را حتی با خیال بی خیالی تو خراب کنم!

این را نوشتم نه به خاطر اینکه به یادت هستم ،

خواستم بگویم که بدون تو اینک خوشبخترین عالم هستم

 خواستم بگویم که قلبم مال یکی است که حتی یک تارموی

او را هم با یکی مثل تو عوض نمیکنم، تمام دنیا را به من بدهند او را ترک نمیکنم،

او جایش تا ابد در قلب من است ، هیچگاه به عشقش شک نمیکنم ….

یک روز میرسد قلبت را میشکنند ، تنها میمانی ، پشیمان میشوی ،

در به در کوچه و خیابان میشوی و در حسرت روزهای با من بودن میمیری….


تماس با ما


نگاه تو ، ساعتهاست که خیره شده ام به چشمان تو


حرفی ندارم جز اینکه با نگاهم ابراز کنم عشقم را به تو


تویی که برایم به معنای بهترینی ، تویی که از همه کس برایم عزیزترینی


قلب پاک تو را ، این دستان مهربان تو را که دارم ، از همه چیز و همه کس بی نیازم


همه آمدند و رفتند، تو آمدی و برای همیشه در دلم نشستی ،

 

عهد عشق را با رمز وفاداری در قلبم بستی !


میدانم که قدرم را میدانی ، هیچگاه پا بر روی دلم نمیگذاری


وقتی در کنارت هستم ، سکوتت نیز برایم زیباست ،

 

بودنت در زندگی ام بهترین هدیه از سوی خداست


نگاه تو ، دل زده ام به دریای چشمانت ،

 

بیشتر نگاهت میکنم تا پی ببرم به راز آن قلب مهربانت


در میان میگیرم تو را ، یا تو را میخواهم از خدا ، یا تو را


در میان اینهمه خاطره هایم، با تو زیباترین روزها را داشته ام،

 

در میان این روزها، در کنار تو بهترین لحظه ها را داشته ام


او که از عشق چیزی نمیداند ، چه میداند من چه میگویم ،

 

 تو که عشق من هستی میفهمی که من از چه احساسی میگویم ،

 

 من که عاشقت هستم میدانم که تو بهترین عشق روی زمینی


خیالت راحت ، تا ابد خودم و خودت ، هر چه سهم من باشد نیز برای خودت


سهم من از بودنت ، عشقیست که مرا با خودش به جایی برده که خط پایان عاشقیست


جایی که به نهایت عشق رسیده ام ، جایی که با تمام وجود احساس میکنم به تو رسیده ام

 



 

تماس با ما


دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که مرا نمیخواهی


حسرت شده برایم آن لحظه که بگویی مرا میخواهی…


همه میدانند ،دلم تنها تو را میخواهد ، اما چه افسوس که عشق نغمه غمگینی برایم میخواند


در حسرت تو ماندن مثل لحظه ی بی بال و پر پریدن است ، در حسرت تو ماندن ، مثل لحظه ی در کویر خشک 


دویدن است ، مثل بی هوا نفس کشیدن است…


عاشقت هستم عزیزم ، کجایی که بی تو دارم شب و روز اشک میریزم…


عاشق هستم و تنها ، هیچکس نمیفهمد حال مرا …


دوستت دارم ای تو که نمیدانی قلبم دیوانه ی تو است، تمام وجودم پر از تمنای تو است…


همیشه در رویاهای خودم به سر میبرم ، چقدر دلخوشی به قلبم بدهم؟؟؟ ، تا کی به خیال آمدنت از آن 


دوردست ها به سوی سایه ی خیالی ات بدوم؟


نه انگار نمیشود همچنان تنها به خیال داشتنت زندگی کرد ، یخ زده ام دیگر در این اتاق سرد…


هر چه خورشید میتابد آب نمیکند این تن یخ زده را …


دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که حتی برایت آشنا نیستم…


غریبه ای از خاک تنهایی که عاشق تو است ، مدتهاست تنها و گرفتار تواست…


همیشه شب را به عشق بودنت سر میکنم ، فردا که می آید روز را از نو با حسرتی سرد شب میکنم…


تماس با ما


انگار عمریست به پایت سوخته ام ، هنوز هم با تو چشم به فرداها دوخته ام


مگر میشود از تو دل کند ، تو همچنان پرواز میکنی و من در بند …


انگار عمریست همه فصلهایم خزان است ، تو سبز باش ، تمام زندگی برایم بهار است


برای منی که عاشق هستم، بودنت همان هوایی است که در آن نفس میکشم


اگر طعم زندگی تلخ است با تو طعم شیرین زندگی را میچشم


سوختم و شکستم ، به تو که رسیدم همچو یه یک شاخه خشکیده دوباره شکفتم


در اینجا نه هوایی است نه بارانی ، عشق من ببار که تو یک فرشته نجاتی


مگر میشود بی تو این زندگی را سر کرد ، این درد دوری ات بود که چشمهایم را تر کرد…


آنچه میخواهم از خدا ، تو هستی و تو هستی و خود خدا …


که دستهایمان را بگیرد ، تا عشق زیر پای بی وفایی نمیرد ، تا صدایمان را بشنود ،


تا شیشه غمها را در لحظه هایمان بکشند، آری خدا درد دل ما را میشنود !


از این شکستنها ، در دل این سوختنها ، زیر اینهمه خاکستر غنچه عشق شکفته ،


این معجزه ایست که در قلب عشقمان نهفته …


نه من همرنگ دیگران بودم ، نه تو همراه دیگران بودی ،


من در وجود تو بودم و تو در قلب من بودی و اینگونه ما با هم در دنیایی دیگر بودیم…


خودت را رها نکن از دلم ، دستانت را به من بده گلم ،منی که بی تاب لحظه های در کنار تو بودنم


انگار عمریست در حسرت آن روزم که همان امروز میشود،


گفته بودم تا چشم بر روی هم بگذاری امروز هم در کنار تو تمام میشود ….


با تو آغاز کردم و با تو میمیرم…



تماس با ما


راه خودت را برو ، کاری به کار دلم نداشته باش
بیش از این مرا خسته نکن ، مرا بازیچه آن قلب نامهربانت نکن
دیگه طاقت ندارم ، صبرم تمام شده و دیگر نای اشک ریختن ندارم
ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم
دوباره آمدی و من شکسته لحظه ای شکفتم ، دوباره پرپرم کردی ، ریشه ام را از جا کندی و راحتم کردی….
نه خودت را میخواهم ، نه خاطره هایت را ، برو که عشقت را گذاشتم زیر پا
گرچه هنوز برای دلم عزیزی ، گرچه گهگاهی هوس بودنت را میکنم ، به سراغم نیا که دوباره  دلم را نفرین میکنم
راه خودت را برو ، بی خیال من شو ، نه قلبم به درد تو میخورد نه احساسم ،اگر بازی را شروع کنم دوباره میبازم
دیگر عشقت برایم رنگ و رویی ندارد ، آغوشت را باز نکن که جز هوس لذتی ندارد…
نه افسوس گذشته را میخورم ، نه حسرت آینده را ، دلم میسوزد که چرا قلبم را فدا کردم در این راه
راهی که مال من و تو نبود ، اگر هم خودم خواستم ، جنس تو از عشق نبود ، اگر عاشقت شدم اشتباه از قلب ساده ام بود…
بعد از اینهمه بی وفایی هایت ، دیگر به دنبال چه هستی ، با چه زبانی بگویم ، تو آن کسی که من میخواهم نیستی ، نیستی که دلم را آرام کنی ، نیستی که در هوای سرد دلتنگی ها مرا گرم کنی..
نه دیگر بودنت را نمیخواهم ، التماس نکن که دیگر نمیمانم!

تماس با ما

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یك حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

تماس با ما

تو را دوست دارم چون نان و نمک 72
چون سفر نخستینم به این تالار
چون
غوغای درونم
چون لرزش دل و دستم از گفتن این راز
"...اندیشیدن چه زیباست... "
تماس با ما

 

VPN service

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد