هی فلانی دیگر هوای بر گرداندنت را ندارم   هر جا که دلت میخواهد برو ........................................... 

 

                            فقط آرزو می کنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد   آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام نگیری.................................   

 

            و اما من..... و اما من..............                                                بر نمیگردم که هیچ  عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع می کنم  که نتوانی لم دهی روی مبلهای راحتی  با خاطراتم قدم بزنی................  

 

                          آری دیگر بر نمیگردم فلانی  زیرا من با یک چتر وبا یک عشق برای خود دنیای دگر ساختم..............  آری فلانی قصه من و تو تمام شد....    پس برای همیشه آری برای همیشه      

                                                                 خداحافظ......خداحافظ.......خداحافظ.......خداحافظ

                                           

تماس با ما

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن ... ! هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم ... ! وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده ,راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره ... ! همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون ... ! آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از ...! ... ... اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن ... ! اینایی که همیشه میخندن ... ! اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن ... ! همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن ... ! اینا فرشتن ... ! تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه , اذیتشون نکنین ... ! تنهاشون نذارین ؛ داغون میشن                                                     

تماس با ما

 בنيــآے بـבوלּ تــُـو شباهَتـــ عَجيبــے بــا ايـלּ غـُروبــْ هـآے لـَعنتـے בارב בلـ♥ـگيـر و בلْ گيــر و בلْ گيــ ــر                                                                

 

                                                                                     

تماس با ما

شراب خواستم… گفت : ” ممنوع است ” آغوش خواستم… گفت : ” ممنوع است ” بوسه خواستم… گفت : ” ممنوع است ” نگاه خواستم… گفت: “ ممنوع است ” نفس خواستم… گفت : ” ممنوع است “ … حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ، با یک بطری پر از گلاب ، آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ، سنگ سرد مزارم را و … چه ناسزاوار عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ، نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ، به آرامی اشک می ریزد … تمام تمنای من اما سر برآوردن از این گور است تا بگویم هنوز بیدارم… سر از این عشق بر نمی دارم …

                                       

تماس با ما

 

                 

  دلــــم چــه کــودکــانـــه بهـــانـــه ی تــــو رو مـی گیــــره! کــاش از احســاســم خبــر داشتـــی... کـاش میـدونستــی دلـی اینجــوری بــی تـابتــه! گــاهـی فکـــ میکنـــم فـرامــوش کــردنتـــــ هـم مثـل بـرآورده شــدن آرزوهــام محــالـــه ! خیانت نـــبود ســوتــفاهــم بـــود

تماس با ما

باران

 
 

 

دیشب باران آمد خواستم سراغت را بگیرم اما خوب میدانستم وقتی پیدایت کنم باز زیر چتر دیگرانی**


 

                                                                                               

تماس با ما


 

 

                 

تماس با ما

تو را دوست دارم چون نان و نمک 72
چون سفر نخستینم به این تالار
چون
غوغای درونم
چون لرزش دل و دستم از گفتن این راز
"...اندیشیدن چه زیباست... "
تماس با ما

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یك حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

تماس با ما

وصف تو

 
 

هر چی عطر گل یاسه مال تو

هر چی احساسه نیازه مال من

هر چی حرفای قشنگه مال تو

هر چ گوشه یو کنایست مال من

هر چی آهنگه قشنگه مال تو

صدای ساز شکسته مال من

کوه بیستون با نقشش مال تو

همه ی تیشه و رنج آسمون ش مال من

هر چیصافه مال تو

هر چی ابرای سیاهه مال من

هر چی روزای بلنده مال تو

یه شب سیاه ابری مال من

اون شبای پرستاره مال تو

یه دونه ماه و نشونش مال من

هر چی دریاست توی دنیا مال تو

یه چیکه قطره بارون مال من

 تموم رنگای عالم مال تو

یه دونه رنگ قشنگش مال من

دو تاچشمای سیاهم مال تو

حسرت دیدن چشمات مال من

 

 

کاشکی مانیتورت بودم        همیشه رخ به رخت بودم

کاشکی که کیبوردت بودم     همیشه زیر انگشتت بودم

کاشکی که هدستت بودم           همیشه در گوشِت بودم

کاشکی که ویست بودم            همیشه روی لبت بودم

کاشکی که موست بودم             همیشه توی مشتت بودم

کاشکی که پسوردت بودم        همیشه تو فکرت بودم

کاشکی کامپیوترت بودم           همیشه عاشقم بودی

کاشکی که آیدیم تو بودی         فقط مال خودم بودی

 

باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست

با اینکه بیتاب منی بازم منو خط میزنی

باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی

 

کی با یه جمله مثل من می تونه آرومت کنه؟

اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه!!!

دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور

وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور

 

آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره

عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره

باید تورو پیدا کنی هر روز تنها تر نشی

راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی

محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی

 

 

برام دعا کن عشق من همین روزا بمیرم

آخه دارم از رفتنت بدجوری گُر میگیرم

دعا کنم که این نفس تموم شه تا سپیده

کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده!

این آخرین باره عزیز دستامو محکمتر بگیر

آخه تو که داری میری به من نگو بمون نمیر

تو میری و یه باغ سبز درش به روت بازه هنوز

من با تو سوختم نازنین باشه برو با من نسوز

اگه یه روز برگشتی و گفتن فلانی مرده

بدون که زیر خاک سرد حس نگاتو برده

گریه نکن برای من قسمت ما همینه

دستامو محکمتر بگیر لحظه ی آخرینه

 

 

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است.

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم .

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری سرودم .

آن هنگام زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم

و به شوق تو اشک می ریختم ،اشک می شدم و بر صورت مه آلودت می لغزیدم

تا شاید جاده ای دور ، هنوز بوی خوب بهار را وقتی از آن می گذشتی

در خود داشته باشد که مرهمی باشد برای دلم .

بیا و از کنار پنجره دلم عبور کن تویی که در ذهن خسته همیشه بهاری

 

 

 

                       را دوست دارم نه به خاطر چشمای زیبایت

تو را دوست دارم نه به خاطرنگاه معصومانت

تو را دوست دارم نه به خاطرصدای دل نوازت

تو را دوست دارم نه به خاطرزیبایی زیادی در وجودت بلکه

تو را دوست دارم بخاطر خاطراتی که با تو بودن دارم و شخصیتی که با تو بودن پیدا کردم

تو را دوست دارم به خاطرتکانی که در دلم داری

تو را دوست دارم به خاطراینکه در گوشه دلم جا داری

تو را دوست دارم به خاطروفایی که به من داری

سامان عزیزم تو را دوست دارم به خاطرعشق پاکی که به من داری

 

 

 

بگذار آن باشم كه با تو تا آخرين لحظه زندگی خواهد ماند

بگذار آن باشم كه با صداقت با تو درد دل ميكند و با يكرنگی و يكدلی زندگی ميكند

بگذار آن باشم كه ديوانه وار در شهر نام تو را فرياد ميزند

و آن باشم كه برای عشقت: جان خواهد داد

بگذار همانی باشم كه در شادی هايت ميخندد و در غم هايت با تو شريك است بگذار كسی باشم كه به داشتن چينين عشقی مانند تو افتخار كند

بگذار كسی باشم كه وقتی كلمه دوستت دارم را بر زبان می آورد اشك از چشمانش سرازير شود

بگذار همانی باشم كه تو ميخواهی ، همانی باشم كه تو آرزوی آن را داری

بگذار كسی باشم كه با احساس سخن نگويد ، از ته دل دردش را بگويد و از تمام وجود عاشق و دل شيفته تو باشد

بگذار كسی باشم كه زمان تنهايی اش تو همان تنهايی او باشی و زمان خوشبختی اش تو همان خوشبختی او باشی

بگذار همانی باشم كه با باوری عميق به تو و زندگی نگاه بيندازد و با احساسی پاك عاشق قلب مهربان تو باشد

بگذار همانی باشم كه بتوانم ستون های استوار زندگی را با محبت و عشق بنا كنم تا تو با آرامش با من زندگی كنی

بگذار همانی باشم كه تو در روياها منتظر او ماندی و به استقبال او رفتی

بگذار كسی باشم كه ديگر به جز تو به كسی ديگر نگاه نكند و تنها تو باشی و قلب مهربانت و يك دنيا عشق در وجودش اينك من با تمام وجودم كاری كرده ام و خواهم كرد كه هم تو را به آرزويت رسانده باشم و هم خودم آينده ای خوشبخت را در كنار تو داشته باشم

بگذار همانی باشم كه دوستش ميداری و بگذار همانی باشم كه برای عشقش جان خواهی داد

که من هم برای عشق تو جان میدهم

با همه وجودم دوستت دارم

تقدیم به عشقم

 

 

اگه يه وقت بغض مي کنم ....

گاهي تبسم ميکنم....

ميخوام بگم عاشقتم ....

دست و پام وگم ميکنم..

ميخوام بگم جون مني....

آتيش به جونم ميگيره...

ميخوام بگم دوست دارم...ا

ما سرزبونم میگیره....

وقتی حرفام رو میخوردم....

داشتم از عشقت میمردم....

وقتی لبهام رو میدوختم....

تو آتیشت میسوختم.....

وقتی بودم سرد وساکت....

داشت دلم میشد هلاکت....

فکر میکردم تا تویی جفتم ...

سوختم و به تو نگفتم...

خواستم از چشمات نیفتم

 

توكيستي كه من اينگونه بي تو بيتابم

شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم

تو چيستي كه من از موج هر تبسم تو

بسان قايق سر گشته روي گردابم

 

ميخوام بگم دوستت دارم ولي بازم روم نميشه
اين دل بيقرار من يه لحظه آروم نميشه

ميخوام بگم دوست دارم ميخوام که با تو بمونم

شعراي عاشقونمو فقط واسه تو بخونم

ميخوام بگم دوست دارم هر جا باشي هرجا باشم

تو شادي و توي غما ميخوام کنار تو باشم

ميخوام بگم دوست دارم بگم تو قلب من تويي

اگه که درمون ندارم بدون که درد من تويي

ميخوام بگم دوست دارم يه عالمه خيلي زياد

شب که بهت فکر ميکنم من ديگه خوابم نمياد

ميخوام بگم دوست دارم ميخوام که اينو بدوني

اگه نميتونم بگم اينو تو شعرام بخوني

 

 

باز عطر تو چون بوي بهار مي آيد
باز صداي تو با زوزه ي باد مي آيد
باز نگاه تو از ميان ابرهاي سفيد
مي بيند خاطراتي كه به ياد مي آيد
عزيزم آسمون دلت مثل دلم گرفته
دلت عكسمو پيش چشات
رو ابرها كشيده
مي خواي بگي بازم سالگردت رسيده
ميدونم چون قلمت لباس سياهو 
به تنم كشيده
عزيزم باز اشك چشات از آسمون مي باره
وقتي مي باره تو رو بد جوري يادم مياره
باور كن هنوز لباس مشكيت
تو تن من مونده
اين چه تقديري بوده
كه منو بي تو ميذاره
باز سر قرار ، رو قبرت ميام مي سوزم
به خاكت مي افتم و از قبر كوچيكت مي بوسم
نگو هنوز هم دوسم داري من خودم مي دونم
ديونتم ، تو اين دنيا بدون تو مي پوسم
خواب ديدم روحت به ديدارم اومده
اومده بهم ميگه
يكي اون دنيا خيلي دوستت داره
اومدندو تو رو كشون كشون بردند
خواستم كمك كنم جسم نبودي
كه دستام نگهت داره
ولي اشك هايي رو زمين جا مونده بود
كه مطمئنم اونا اشك هاي چشم تو بود
همشونو جمع كردمو به چشام ماليدم
آخه ميدوني همه ي اون اشك ها واقعي بود

ميشه زميني كشيد سبزه سبز
به دور از هر گونه علف هاي هرز
ميشه خانه اي در آن كشيد قشنگ
رنگ شادي زد بر آن با آبرنگ
ميشه درونش عكس يار را گذاشت
وانمود كرد كه او كسي را نداشت
ميشه گل آورد و به دستش داد
يعني با تو آشتي كرده و تو را ميخواد
ميشه عاشق شد و خيلي دوسش داشت
همه ي داشته ها رو به پاش گذاشت
ميشه سال ها منتظر موند و به پاش نشست
هميشه غصه خورد و دل به عشقش بست
ميشه غصه ها رو تو دل ريخت و به كسي نگفت
دل شكافته رو ول كرد و هيچوقت ندوخت
ميشه قصه ي عشقو نوشت و دفترو بست
از همه قايمش كرد و نگفت كه عشقي هست
ميشه غرورو زير پا گذاشت و التماس كرد
به پاش افتادو عشقو با گريه اقتباس كرد
ميشه خنجرو به يار دادو گفت مرا بكش
من كفن پوش مي شوم و تو چند روزي سيا بپوش
ميشه از زندگي گذشت وبا اون وداع كرد
ولي هرگز نميشه دلو از يار جدا كرد

امون بده،امون بده باری تا آسمون بده

نگو تو کو؟خونه کو؟گلپرهای پونه کو؟

نگو سوختیم من و تو

اون که میسوزونه کو؟

رفتنم دست خودم نیست این کارو خدا برام میکنه

     عطر خاطره عطر کسی است که نمیدانیم کیست

     می آید یا رفته است

                                                       به خدا قد تمام ستاره ها دوست دارم

                                                      همیشه هم منتظرم که بیای ...

وقتی اومدی کسی تو رو ندید اما من دیدمت

کسی تو رو حس نکرد اما من با تمام وجودم حست کردم

همیشه دلم میخواد برات شعر بنویسم

عاشق باشم و دلتنگ

نمیزاره نزاشته نهمین خرده ریزی که

اسمش زندگیه

سادگی تو به من جرات داد

تا تو را بفریبم

زیبایی ات

تا تو را نقاشی کنم

قامت ات

تا پیکرتراش شوم

لبخندت

تا شادمان شوم

غم ات

تا غمخوار باشم

کشتزار وجودت

تا در آن بذر محبت بپاشم

ساحت روحت

تا در آن پرواز کنم

دریای دلت

تا در آن شنا کنم

و احساست

تا در آن غرق شوم . . . . . .

.
.
اکنون تو مرا برده ای !

به همین سادگی ! . . . . .
 

من با تو همه آب‌های جهان را شناور گشته‌ام
من با تو تمامی آسمان‌ها را به پرواز كشیده‌ام
و سراسر صحراها را طعم باران چشانیده‌ام
من از مرور تو، همه جام‌های گذشته را لبریز كرده‌ام
و تمامی لحظه‌های عشق را یك جرعه سركشیده‌ام
و تشنه‌ام هنوز !

تمامی دشت‌های هستی‌ام از آن توست
كاش گل‌های بیشتری داشتم
و چشمه‌های نوش‌تری
بر كدام موج آرام نشسته‌ای
كه در لالایی نگاهت
این همه آرامم می‌كنی
در گهواره چشمانی كه، دنیای مرا تاب می‌دهد

برای تو می نویسم سامانی که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کرد

م تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

و بر صورت مه آلودت می لغزیدم
ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم

تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت

را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باش

که مرهمی شود برای دلتنگی هایم .

به تمام تنهاییهایم قسم دوستت دارم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تماس با ما

 

VPN service

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد